از سینه دگر آه شربار نکش
بر خیز ولی منت دیوار نکش
من شانه نخواستم به جان بابا
از دست شکسته اینقدر کار مکش
با اشک، دلیل اشک مهتاب شدی
در نیمه شب همین که بیتاب شدی
از بس که غذا نمی خوری مادر من
در عرض سه ماه این همه آب شدی
ایکاش درد سینه غوغا نکند
خیلی نفست فاصله پیدا نکند
پهلوی تورا همین که دیدم گفتم
این زخم خدا کند دهن وا نکند
امروز یکی دو رنج مبهم داری
از چیست که ناخواسته ماتم داری؟
در بقچه رو بروی مان دقت کن
من فک کنم یک کفن کم داری
بیتاب حسین آمده تابش بدهی
انگار بنا نیست جوابش بدهی
اصلا تو خودت بگودلت می آید
او تشنه شود نباشی آبش بدهی